پسری در تبعیدگاه ابدی

ترجمه ها ،داستان ها، مقالات و ترانه های حسین غریب

پسری در تبعیدگاه ابدی

ترجمه ها ،داستان ها، مقالات و ترانه های حسین غریب

گلایه از تقدیر

به نام آنکه درد و درمان را آفرید


 


از جایی حرف می زنم که انتهای خوشبختیست و از زمانی که سخت ترین لحظه ی دنیاست جایی که نهایت خوشبختی توست ولی می دانی که تمام میشود و دوباره باز تو تنها خواهی ماند بی او.


 


می دانی که اکنون زمان شادی توست برترین لحظه ی عمرت آمده ولی تو شاد نیستی چون خواهد گذشت اینجا ساعت انگار می دود و تو را در کورسی نابرابر با تقدیر بر جا خواهد گذارد وارد نبردی با زمان گشته ای که تقدیر سرسخت ترین دشمنت پشتش ایستاده تا اگر به ناگاه تو خواستی تا زمان را بر زمین بزنی محکم او را بلند کند و تو چون همیشه بازنده باشی.


 


وقتی که تقدیر بخواهد رخ می دهد و من باید بنشینم و از سرزمین شادی ها و تنها نبودن ها گل های حسرت و جدایی را بچینم چون که تقدیر این گونه خواسته! سخت است این که تو را به اجبار به نبردی فرا خوانند که خود می دانی شکست خواهی خورد تنها نیروی مانده در ذرات وجودی من استفاده از غفلت های کوتاه زمان است آن هنگام که طبق قوانین فیزیکی زمان مجبور به گذر در واحدی از تلاشی سنگ کوارتز است.


 


ترانه ای تقدیم به تو


 


نه آسمان نه ستاره نه خورشید


 


فقط لحظه ای از تو را داشتن


 


این نهایت آرزو و خواستن مردیست


 


که محکم و مردانه سیلی تقدیر را می خورد


 


و اشک نمی ریزد


 


این هم قاعده ی نوشته شده بر دست تقدیر است


 


که مرد گریه نمی کند!!!